سه داستان در مورد توکل
****
روزی حضرت موسی دندان درد شدیدی گرفت از خداوند طلب کمک کرد خدا به او فرمود فلان گیاه را بخور دندانت خوب می شود موسی(ع) نیز چنین کرد و دندانش خوب شد . مدتی بعد دندان موسی دوباره درد گرفت موسی از آن گیاه استفاده کرد اما دندان او خوب نشد علت را از خداوند جویا شد. خداوند فرمود آن موقع به ما توکل کردی و دندانت خوب شد این بار از دارو کمک خواستی و ما را فراموش کردی و دندانت خوب نشد.
****
فردی در سفر بود و با خود سطل آب و ریسمانی همراه داشت تا اگر تشنه شود چاهی بیابد و با سطل و طناب آب بیرون بیاورد . در راه تشنه شد و چاهی را یافت که آهویی از آن آب می خورد چون او نزدیک شد آب پایین رفت فرد گفت خدایا من از آن آهو کمترم که برای او آب را بالا می آوری و برای من آب را پایین می بری . ندا آمد که آن آهو سطل و طناب نداشت و تنها به ما توکل کرده بود پس آب را برایش بالا آوردیم اما تو به این سطل و طناب امید داشتی نه به ما پس آب را برای تو پایین بردیم.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: ، ،